جمله پند آموز
شهر کرد
آذَرْبایْجانْ (به پارسی میانه: آتورپاتَاکان)(به پارسی باستان:
آذَرباذَگان/آذَربایََگان)(به ارمنی: اَتْرَپَتَکَن)(به سریانی:
اَذُربایْغان) نام منطقهای جغرافیایی در انتهای شمالغربی ایران است که آن را
«آذر»، «آذرباد»، «آذربادگان»، «آذرباذگان»، «آذربایگان»، «آذربیجان» و
«اَذْرَبیجان» نیز نامند. این سرزمین از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و
ارمنستان، از جنوب به استانهای کردستان و زنجان، از شرق به استان گیلان و
دریای خزر و از غرب به ترکیه و عراق محدود شده (شامل ۳ استان آذربایجان شرقی،
آذربایجان غربی و اردبیل) و حدود ۱۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (دقیقاً: ۱۰۰٬۸۶۱
کیلومتر مربع) مساحت دارد. شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، مراغه و مهاباد،
شهرهای اصلی آذربایجان محسوب میشوند و جمعیت آن در سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر
۸٬۰۵۳٬۶۸۴ نفر بودهاست. در گذشته این نام به سرزمینی گفته میشده که از شمال
به اران، از جنوبغرب به آشور و از غرب به ارمنستان و کردستان ترکیه محدود
میشده و پایتخت آن شهر «گنجک» در تخت سلیمان در نزدیکی تکاب بوده که اعراب آن
را «کزنا» و یونانیان «گازا» مینامیدهاند.
نام آذربایجان معرب «آتورپاتکان» (مکان آتورپات) است. ریشهٔ این نام به سردار ایرانی هخامنشیان «آتورپات» برمیگردد. آتورپات ساتراپ (والی) ایرانی بود که بخشهای شمال ایران را در زمان حملهٔ اسکندر از اشغال حفظ کرد. در پیماننامههای ترکمانچای و گلستان به بخش شمالی رود ارس نام آذربایجان داده نشدهاست. تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود میگیرد.
نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نامگذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد. دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.
در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید.
محمد خیابانی نیز به طور موقت نام «آزادیسِتان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.
پیش از آمدن مادها به آذربایجان، میتوان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان مانناییها روشن نیست؛ اما بخشی از نامهای سرداران آنها آریایی است و در کل، زبان واحدی در بین ماننا حاکم نبود. اما مانناییها بر تحت نفوذ ایرانیشدن قرار داشتند و نامهای ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نامهایی ایرانی هستند که در میان آنها دیده میشود. همچنین در این دوره میتوان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخشهای آذربایجان غربی را شامل میشد.
با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهمترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل میشد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان میشود.
در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپها اداره میشد. در اواخر دوران هخامنشی و همزمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد.
در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استانها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر میرسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم میراندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی میتوان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندانهای زمیندار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره میشدهاست. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورشهای سهمگین آلانها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان میشد.
در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژهای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن میشتافتند و هدایای بسیار تقدیم میکردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی به شمار میرفت. در بیشاپور کازرون کتیبهای وجود دارد که نام خاندانهای زمیندار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شدهاست. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بودهاست.
در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترکتبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورشهای آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی میپرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشتساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد.
یاقوت حموی مینویسد: «ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست... مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.»
نام آذربایجان معرب «آتورپاتکان» (مکان آتورپات) است. ریشهٔ این نام به سردار ایرانی هخامنشیان «آتورپات» برمیگردد. آتورپات ساتراپ (والی) ایرانی بود که بخشهای شمال ایران را در زمان حملهٔ اسکندر از اشغال حفظ کرد. در پیماننامههای ترکمانچای و گلستان به بخش شمالی رود ارس نام آذربایجان داده نشدهاست. تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود میگیرد.
نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نامگذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد. دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.
در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید.
محمد خیابانی نیز به طور موقت نام «آزادیسِتان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.
پیش از آمدن مادها به آذربایجان، میتوان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان مانناییها روشن نیست؛ اما بخشی از نامهای سرداران آنها آریایی است و در کل، زبان واحدی در بین ماننا حاکم نبود. اما مانناییها بر تحت نفوذ ایرانیشدن قرار داشتند و نامهای ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نامهایی ایرانی هستند که در میان آنها دیده میشود. همچنین در این دوره میتوان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخشهای آذربایجان غربی را شامل میشد.
با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهمترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل میشد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان میشود.
در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپها اداره میشد. در اواخر دوران هخامنشی و همزمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد.
در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استانها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر میرسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم میراندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی میتوان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندانهای زمیندار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره میشدهاست. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورشهای سهمگین آلانها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان میشد.
در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژهای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن میشتافتند و هدایای بسیار تقدیم میکردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی به شمار میرفت. در بیشاپور کازرون کتیبهای وجود دارد که نام خاندانهای زمیندار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شدهاست. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بودهاست.
در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترکتبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورشهای آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی میپرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشتساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد.
یاقوت حموی مینویسد: «ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست... مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.»